اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی
خیال کنم دل منو با رفتنت نمیشکنی
اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت
با این چشمای مهربون دوباره چشمک میزنی
طپش طپش با چشمکت غزل بگم
برای تو با اتکا به عشق تو. تو زندگی برم جلو
سلام به تو ای گل من ترانه ی من که جدایی از تو باشد و غم جاودانه ی من
بخدا اگر نویسم ..بخدا اگر بگویم ..تویی اولین خیالم ,تویی اولین آخرین امیدم
اگه یه روز از این حکایت بهت بگم کردم عادت
دلم گیره پیش دلت مونده تو زندون رفاقت
هنوز در به در کوچه های خاطره ام
هنوز اسم تو جا مانده کنج حنجر ه ام
هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو
در انحصار غم عشق در محاصره ام
گر روزی کسی از من بپرسد که دیگر قصدت از این زندگی چیست
بدو گویم که چون ترسم از مرگ مرا راهی به غیر از زندگی نیست
در آغوشم بودی قطره اشکی بر گونه ات لغزید خواستم با انگشتانم آن قطره اشک را پاک کنم اما..
اما آن قطره اشک برای انگشتانم آشنا بود ...آشنا بود ...یادم آمد...
آن هنگام که خداوند تو را می آفرید خاک تو را با اشک های من سرشت .راستی به گونه های خیس من نگاه کن
اشک های من برای انگشتان تو آشنا نیست